کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و توسل به امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین     قالب شعر : غزل    

اگر گفتم که خوشبختم در عالم، علتی دارد            که دل با حبِّ آقای خراسان قیمتی دارد

امان از نار می‌گردد نصیبش بی‌برو برگرد            هر آنکه در حریم طوس برگِ دعوتی دارد


کجا دولت سرا، حق حریمش را ادا سازد؟            چه بسیار از گدایانش که هر یک دولتی دارد

اگر هر روز از دعوت شوی مهمان درگاهش            به وقت بازگشتن باز این دل حسرتی دارد

یکی فرزند می‌خواهد یکی هم خانه می‌خواهد            که در حد فراخور دست لطفش نعمتی دارد

به سقاخانه‌اش می، ریخته سقای این عالم            ملائک مات می‌گویند بَه، چه شربتی دارد

چنان محو حضورش می‌شود زائر در آن مضجع            که انگار آن امامِ ماست با ما خلوتی دارد

: امتیاز

مدح مولا علی بن موسی رضا المرتضی علیه‌السلام

شاعر : صائب تبریزی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار            نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار

یارب این خاک گرامی مغرب خورشید کیست            کز فروغش می‌شود چشم ملائک اشک‌بار


کیست یارب در پس این پرده کز انفاس خوش            می‌برد از چشم‌ها چون بوی پیراهن غبار

همچو معنی در ضمیر لفظ پنهان گشته است            در رضای او رضای حضرت پروردگار

شِکوۀ غربت، غریبان را ز خاطر بار بست            در غـریبی تا اقـامت کرد آن کـوهِ وقار

وه چه گویم از صفای روضۀ پُر نور او            کز فروغش کور روشن می‌شود بی‌اختیار

همچو اوراق خزان بال ملائک ریخته‌ست            هر کجا پا می‌نهی در روضۀ آن شهریار

می‌توان رفـتن به آسانی به بال قـدسیان            از حریم روضۀ او تا به عرش کردگار

نقد می‌سازد بهـشت نسیه را بر زائران            روضۀ جـنّت‌مثالش در دل شب‌های تار

می‌توان خواند از جبین رحل مصحف‌های او            رازهای غیب را چون لوح محفوظ آشکار

از سر گلدسته‌اش چون نخل ایمن تا سحر            بر خـداجـویان شود برق تـجـلی آشکار

چشمۀ کوثر به استقبالش آید روز حشر            هر که را زین آستان بر جبهه بنشیند غبار

می‌رود فـردا سراسر در خـیابان بهشت            هر که را امروز افتد در خیابانش گذار

هر که باشد در شـمار زائران درگهـش            می‌تـواند شد شفـیعِ عـالـمی روزِ شـمار

آتش دوزخ نمی‌گردد به گردش روز حشر            از سر اخلاص هر کس گشت گِرد این مزار

می‌شـود هـمـسایۀ دیـوار بر دیـوار خُلد            در جوار روضۀ او هر که را باشد مزار

بر جـبین هر که بنـشـیند غـبار درگهش            داخـل جـنت شود از گرد ره بی‌انـتظار

آن که باشد یک طواف مرقدش هفتاد حج            فکر«صائب» چون تواند کرد فضلش را شمار؟

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

از بس محبت را به ما تکـرار کردی            دل کندن از این عشق را دشوار کردی
هـربار پـشـت پـنـجـره فـولاد رفـتـیـم            مـا را شـفـا دادی ولـی بـیـمـار کردی


سائـل نـوازی سـیـرۀ اولاد زهـراست            با خوب وبد با روی خوش رفتار کردی
ما سیر از صحن و سرایت دل نکندیم            مـا را هـمـیـشـه تـشـنـۀ دیـدار کـردی
گـر چه‌ نـدانـسـتـیـم قـدرت را ولی تو            این رفـت و آمـد را ادامـه دار کـردی
نعـمـت، زیارت بود، مـمـنـونیم ما را            از اشـتـیاق مشـهـدت سـرشـار کردی

تا به ابـد بر عـهـد خـود مـا پـایـبـندیم
از آسـتـان مـهــربــانـی دل نـکــنـدیـم

شأنت مـشخـص می‌شـود از خـاندانت            مـعــراج پـیـدا مـی‌شـود در آسـمـانت
ما‌ را مـقـرب می‌کـند لحـظه به لحظه            آن سـاعـتی کـه بـگـذرد بـا زائـرانـت
در دور تـا دور حـرم سـائـل نـشـسـته            از بس مـحـبـت ریـخـتـه در آسـتـانت
زائر کجـا می‌رفـت غیر از مشهـد تو            وقـتی پـنـاهی نیست غـیر از آشـیانت
گـرچـه کـبـوتـر نـیـسـتـیـم اما رسـیده            روزی مــا بـا دسـت‌هـای مـهـربـانت
از اشک سرخ، از شرم زرد، انگار اینجا            در چـهـره‌ها‌ تـأثـیر کـرده زعـفـرانت

ما بـا تو فـهـمـیـدیم عـشـق زنـدگی را
از چـشم‌های ما بخـوان شرمـندگی را

اینجا غبار صحـن، حکم تـوتـیا داشت            ایوان‌ طلایش ماه بود و روشنا داشت
درد و دوای مــا مــحـبـت بــود، آری            از اول اینجا درد هم حکـم شفا داشت
آنـچـه‌ کـه رویـای تـمـام خـوبـهـا بـود            ساده‌ترین خـدمتگـزار این سرا داشت
اینـجـا فـقـیـران نـیز ثـروتـمـند بـودند            هرکس که برمی‌گشت با خود کیمیا داشت
کافی‌ست که از خاطرات خود بپرسی            اقرار خواهد کرد که مشهد صفا داشت
دل کـندن آسان نیست بر زوّار، وقتی            سگ پوزه می‌مالید بر خاکش، وفا داشت

مـا بـیـن دریـای کـرم غـرق خـدائـیـم
دلبستۀ سلطان علی مـوسی‌الـرضائـیم

لـبـریـز عـشـق و بـاورم در مشهد تو            از خـانـه‌ام راحـت‌تـرم در مـشـهـد تو
مـثـل کــبـوتـرهـای جــلــد آســمـانـت            قـدری بـه دنـبـال پـرم در مـشـهـد تـو
خـسـته، شـکـسـتـه، آمدم پـابـوسی تو            اما به لـطـفـت بـهـتـرم در مـشـهـد تو
گـرچـه امـام مـهـربـانـی تـو، اگـرچـه            مـن مــایـۀ دردســرم‌ در مـشـهــد تـو
مـی‌خـواسـتـم کـه آبـرویـم را نـریزی            حاضـر شـدم با مـادرم در مـشـهـد تو
بیرون مکن، گرچه ز عصیان شرمسارم            خدمـتگـزارم، نوکـرم، در مـشـهـد تو
از اولـیـن روز زیـارت، یـاد اشک و            سـخـتـی روز آخــرم در مـشـهــد تــو

در صحن عـشقـت همنوای اشکهائـیم
در مشـهـدیـم اما به فـکـر کـربـلائـیـم

چشمان تو کاری به جز رحمت ندارد            سـائـل زمـان خـواسـتن لـکـنـت ندارد
مشهد کرم خانه‌ست، غیر از جانب تو            از هر کجا روزی رسد برکـت ندارد
ما را کـبوتر فـرض کن با تو بـمانـیـم            کـفـتر که شد جـلد حـرم قـیـمت ندارد
چیزی بگو دق کردم از تـنهایی اینجا            این چشم گریان جز تو هم صحبت ندارد
از پـنـجـره فــولاد تـو آمــوخـتــم کـه            سلطان اگر خـیـری دهـد مـنت نـدارد
فکـری به حـال گـریۀ جامـانـده‌ها کن            کــربـبـلا دادن به مـا زحـمـت نــدارد

ای مـهـربـان‌تـر از پـدر مـادر بـرایـم
دل‌تـنگ اشک روضه‌هـای کـربـلایـم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مـی‌خــواسـتـم کـه آبــرویـم نـریزی            حاضـر شـدم با مـادرم در مـشـهـد تو

در صحن عـشقت همنوای اشکهائیم            در مشـهـدیـم اما به فکـر کـربـبلائـیم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بیرون مکـن، کـاری به کار تو ندارم            خدمـتگـزارم، نوکـرم، در مـشـهـد تو

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

وانشد روی من آخـر دری از این بهتر            که نـدارد احـدی دلـبـری از این بـهـتـر

از غـبار حـرمش حاجت خود می‌گـیرم            نیست در ذهن کسی باوری از این بهتر


مـسـتـم از قـطـره‌ای از بـادۀ سـقـاخـانـه            رونکرده ست کسی ساغری از این بهتر

پُر شد از خادم و دربان حرم این سلطان            نیست اطراف کسی لشگری از این بهتر

پشت زوّار تو مخفی شده‌ام، آری نیست            مـوقع درد و دلـم سنـگـری از این بهتر

بـه هـلال لـب ایـوان طـلایـش سـوگـنـد            نیست در کشتن ما خنجری از این بهتر

از حرم تا به حرم هست و در این دنیا نیست            تا خـدا راه مـیـان‌بُـر تـری از این بهـتر

روی دوش پـدرش آمده طـفلی به حـرم            نیـست بین عـلـما منـبـری از این بهـتـر

گـم شـدم تـا بـروم دفــتـر پـیــداشـدگـان            نیست در باور من دفـتری از این بهـتر

اینکه از باب جـواد آمده باشی به حـرم            نیست در کل جهان بهتری از این بهتر

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به پائیزم زدم عـطر بهاری خـراسان را            به امیدی که فروردین کند مهر تو آبان را

خراسان دل ما تـشنۀ باران لطف توست            که حاصل خیز کردی با قدم‌هایت بیابان را


خنک شد از نسیم لطف تو شب‌های تابستان            بهاری کرد گرمای حریم تو زمستان را

به شوق خواندن ابیاتی از مدح و ثنای توست            تورّق می‌کنم هر روز اگر که چند دیوان را

چنان بودن کنار پنجره فولاد شیرین است            که بیماران نمی‌خواهند در آن عرصه درمان را

جواب هر یک ما از جوار تو سه بار آمد            که تنها دیده باشیم از تو الطاف سه چندان را

غبار کـفـشداری‌های تو حـکـم طلا دارد            کسی ارزش نداده این چنین اجناس ارزان را

پس از مشهد به سمت کربلا رفتیم و لطف تو            برای ما رقم زد بهترین آغاز و پایان را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اشتباهی رفته‌ام راهی که‌ اصلاً راه نیست            دستگیری کن ز پا افتاده را گمراه نیست
آمـدم تـا که دخـیلِ این حـرم باشـم فـقـط            هیچ جایی بهرِ من بهتر از این درگاه نیست


ضامن آهو! ضمانت کن دو دستم را بگیر            هیچ راهی تا خـدا مانند تو کـوتاه نیست
کاش می‌شد تا شوم عارف به حقّت یا رئوف            هیچکس غیر خدا از شأن تو آگاه نیست
حال و روزم را عوض کن ای امامِ مهربان            خوب می‌دانم که احوالاتِ من دلخواه نیست
ما همیشه از سرِ این سفره‌ها نان می‌بریم            سفـره هامان خالی از الطافِ تو بیگاه نیست
رعـیتِ این خـانه بـایـد شـد بـدونِ ادّعـا            هرکسی عـبدت نباشد مطمئناً شاه نیست
راه را وا می‌کند تا قلبِ تو اشکِ دو چشم            چارهای در خانۀ تو غیرِ اشک و آه نیست
هر گـدا را می‌پـذیـری با تـمـامِ اشـتـیاق            در خریداری ما قـطعِ یقـین اکراه نیست
در دمِ مـردن جمالت را نشانم می‌دهی؟            چون به زیباییِ تو صد هزاران ماه نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

ضامن آهو! ضمانت کن دو دستم را بگیر            هیچ راهی تا خـدا مانند تو کـوتاه نیست

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم            از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم

زائرانت جای خود، حتی به کفترهای تو            غبطه خواهم خورد، حالا که کبوتر نیستم


من اگر یک لحظه هم جز خانه‌ات جایی روم            مادرم شیرش حرامم باد ... نوکـر نیستم

من بـرای اسـتـلام کـعـبـه‌ات در نـوبـتـم            یک نگاهی به تَهِ صف کن، من آخر نیستم

قـایـق بـی‌بـادبـانـم روی مــوج زائــران            هـیچ جایی بهـتر از ایـنجا شـناور نیستم

از ضریح تو گلاب ناب می‌جـوشد فقـط            تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم

میهمانت هستم آقا جان..."بفرمایی" بگو            تا ببـیـنی "داخلم"... دیگـر دَمِ در نیـستم

تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد            غبطه خوردم که چرا من مبـتلاتر نیستم

هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد            فکـر می‌کـردم که دیگر گریه آور نیستم

پنجره فـولادی‌ام کـن که شـفـا لازم شدم            من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ذكر پابوس شما از لب باران می‌ریخت            ابر هم زير قدم‌های شما جان می‌ريخت

هـرچه درد است به امـيّـد دوا آمـده بود            از كفِ دست دعای همه درمان می‌ريخت


عطر در عطر در ايوان حرم گل پاشید            باد بر دوش همه زلف پريشان می‌ريخت

نور در آيـنه‌های حـرمت گـل می‌كاشت            از نگـاه در و ديوار گـلـستان می‌ريخت

روی انگـشت هـمه ذکر دعـا پَـر می‌زد            از ضريـح لب تو آيۀ احـسان می‌ريخت

چـشم در قاب مفاتـيح تو را خط می‌برد            روی اسليمی لب، نام تو طوفان می‌ريخت

روز بر قامت خورشيد فلک، شب در ماه            نور از چشمه خورشيد خراسان می‌ريخت

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شرافت نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسمط

بـخـوان هـشـتـمـیـن جـلـوۀ ربّـنـا را            امـــام قـــدر را، امــیـــر قــضــا را
تــبــسّـم تــبــسّــم رضــای خـــدا را            علی بن موسی الرضا المرتضی را


امام رئـوفی که سلـطان طوس است            که سلطان طوس و انیس النفوس است
انیس النفوس است و شمس الشموس است            ببین لطف والشمس را، والضحی را

چه اذن دخـولی؛ « یَـرَونَ مَقـامی»            بخوان زیر لب: «یَسمَعونَ کلامی»
اگــر بــی‌قـــرار جــواب ســـلامــی            بـه آهــی بــلــرزان دل مــبــتــلا را

چه دوری دل من، چه دیری دل من            ز خـوف و رجـا نـاگـزیـری دل من
فــقـیـری یـتـیـمـی اسـیــری دل مـن            بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را

ســلامٌ عـلـی آل یـاسـیـن بـخــوان و            دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و
دعـا در شـبـسـتـان آمـیـن بـخـوان و            بخـوان زیـر لب یا سـریع الرضا را

که شب‌های شور و شعف روزی‌ات باد            سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد
و پرواز مشهـد نجـف روزی‌ات باد            زیـارت کـنـی بعـد از آن کـربـلا را

گـواهـی تو ای شـعـر روز قـیـامـت            کـه سـیــد مـحــمــد جـواد شــرافـت
سـروده بـه شـوق شـفـا و شـفـاعـت            نـگـاه عـلـی بـن مـوسـی الـرضـا را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

الـمـنـت لله کـه شـدم شـیــعـه ایــران            تنها کـس و کارم شده آقای خـراسان

فخرم شده همسایگیِ حضرت سلطان            یک عمر نشستم سَرِ این سفرۀ احسان


من آخـر خـط بـودم و او داد پـنـاهـم

روی سـیـهـم دیـد، ولی کـرد نگـاهـم

در مدح تو محکوم، به حـیرانی‌ام آقا            پـابـوسـی تـو بُـرد پــریـشـانـی‌ام آقـا

ای چـارۀ هـر بی‌سر و سامـانی‌ام آقا            آخر کُـنَـد عـشـق تو خـراسـانی‌ام آقا

دلـدادۀ مشهـد شدم و حـال و هـوایش

داده است به من جان، حرم و خاطره‌هایش

هر چـند به جـز آه به پـیـمـانه نداریم            سرمایه به جـز این دل دیوانه نداریم

در خـانه اگر سـفـرۀ شـاهـانه نـداریم            جز صحن گوهرشاد تو میخانه نداریم

میـخـانۀ ما مست کننده است خـیالش

هر کس که در آن مست نشد وای به حالش

ای ســایـۀ بـالاســرم ای راه نـجـاتـم            ای قبله و قرآن من و صوم و صلاتم

ای آب حـیـاط حـرمـت، آب حــیـاتـم            جـز تو که به دادم برسد وقـت وفـاتم

عمرم شده با نوکری خوب کسی سر

فریاد رسم گر تویی از مرگ چه بهتر؟

افسوس خورم تا ابد از بی‌سر و پایی            نه فرشچـیان گـشتم و نه شـیخ بهایی

نه دعـبلـم و روی لـبـم شعـر رسایی            نه خوب غـلامی بـلـدم من نه گـدایی

امـا تـو نگـفـتی که نـیـا در حـرم آقـا

مثل پـدری دست کـشـیـدی سـرم آقـا

ای در حـرمت نـاشـدنی‌ها، شـدنی‌ها            از عـشـق تو هـستـیم اویس قـرنی‌ها

مدیون تو این روضه و این سینه زنی‌ها            ای صـحـن رویای بـقـیـع حـسـنـی‌ها

در صحن تو هر کس که به لب داشت حسن جان

حس کرد که در قلب بهشت است به قرآن

ای صاحب بی‌چون و چرای وطن ما            ای جان جهان، خسرو شیرین دهن ما

مدیـونِ کـرم خـانـۀ تو مرد و زن ما            کار که به جز توست حسینی شدن ما؟

لطف نظـر توست فـقـط قـبـله عـالم!

این قـصه وابـسـتـگـی مـا به مُـحـرّم

ما قوم عجم بی سر و سامان حسینیم            از لطف دعای تو پـریشان حـسـیـنیم

چی بهتر از این است که گریان حسینیم            دیـوانـۀ داغ لـب عـطـشان حـسـیـنـیم

از مرد و زن شیعه گرفته سر و سامان

گودالِ پُر از نیزه شکسته، لب عطشان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.ائمه نیاز به دیوانه ندارند شیعه و پیرو می خواهند

دیـوانه مشهـد شدم و حال و هـوایش           داده است به من جان، حرم و خاطره‌هایش

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

نیـمۀ شب شده و وقـت دعـا آمده است            در زدم بـاز کـنـی بـاز گـدا آمـده است
باز با کوله‌ای از جرم و خطا آمده است            درِ این خـانـه به امـیـد عـطا آمده است


در این خانه مرا هم بکشانید بس است            پشت در دامن ما را بتکـانید بس است
دست من را به ضریحی برسانید بس است            از همه خسته شده سوی شما آمده است

هر کجا حرف تو بوده‌ست برایم قرن است            حرف عشاق تو این است خراسان وطن است
حـرم و خـانـۀ تو خـانـۀ امـید من است           
مظهر حـقّـی، به امـیـد خـدا آمـده است

هرکه حیران تو بوده است پشیمان نشده            و پشیمان شده آنکس که پریـشان نشده
وقت آنکه برسم خدمت سلـطان نشده؟            ای به قربان تو سلطان، که گدا آمده است

نیمه شب پشت درم تا که به من رحم کنی            پشت در منتظرم تا که به من رحم کنی
آمـدم با پـدرم تـا که به من رحـم کـنی            پیرمردی‌ست که با زور عصا آمده است

«آمـدم رو بـزنم، رو نـزنم می‌مـیرم »            رو به تو ضـامـن آهـو نـزنـم می‌مـیرم
با مژه صحنُ که جـارو نزنم می‌مـیرم            باز هم کارگر صحن و سرا آمده است

آمـدم این همه ره تا که غـلامـت بشوم            بـفـدای تو و این لـطفِ مـدامـت بـشوم
لـقـمه نـانی بدهی صیـد مـرامت بـشوم            گـشنه‌ام، دربـدرم، بوی غذا آمده است

استخـوانی بدهی رفـته پی کار خودش            جنس بونجل که رسیده است به بازار خودش
جـنس بد آمـده دنـبال خـریـدار خودش            یک گـنه کار به درگاه رضـا آمده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حـرم و خـانـۀ تو خـانـۀ امـید من است            تو خـدایـی و به امـیـد خـدا آمـده اسـت

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

«آمـدم رو بـزنم، رو نـزنم می‌مـیرم »            رو به تو ضـامـن آهـو نـزنـم می‌مـیرم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدزیرا کلمه دام دارای بار منفی است و شایسته مقام امام نیست

آمـدم این همه ره تا که غـلامـت بشوم            بفـدای تو و این لطف و مـرامت بشوم
لقـمه نانی بدهی صیـد به دامـت بـشوم            گـشنه‌ام، دربـدرم، بوی غذا آمده است

بیت زیر به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علمل تغییر داده شد، ؛ فراموش نکنیم که اهل بیت سگ درگاه نمی خواهند بلکه شیعۀ واقعی و پیرو راه می خواهند؛ نعوذ بالله مگر اهل بیت سگ باز بوده اند که ما سگ آنها شویم!! جهت کسب اطلاعات بیشتر و متن فتاوای مراجع به قسمت آموزش احکام همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

جـنس بد آمـده دنـبال خـریـدار خودش            جارچی جار بزن کلب رضا آمده است

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

ای که سر از فضل و کـرَم بی انتهایی            دارالامـــان و کــعـــبــۀ اهــلِ ولایــی

ایران گـلستان گشته از یمنِ حضورت            از لطف و احسانِ تو و از فیضِ نورت


شـد بــارگــاهِ تـو زیــارتــگــاهِ عــالــم            گـردیـده سـقـاخـانه‌ات هـم دوشِ زمزم

پایِ ضریحت سجـده گاهِ جبـرئیل است            مدح و ثـنـاگـویت خـداونـدِ جـلیل است

قـبـرت مـطـافِ انـبـیـای ما سـلَـف شد            بیتُ االشٌرف را تهنیت گویش نجف شد

صحـن و سرایت شد پـنـاهِ اهلِ ایـمـان            با مـقـدمِ پـاکِ تـو شد ایـران گـلـسـتان

آن پـنـجـره فـولادِ تـو دارالـشـفـا است            هم کعبه و هم زمزم و سعی و صفا است

شد مـرکزِ اجـلالِ تـو خـاکِ خـراسـان            شـد بـارگـاهت کـعـبۀ مـقـصودِ جانان!

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مقداد اصفهانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : غزل

سـلامٌ عــلـی سـیــد الـمــقـتـدی            علی ابن موسی الرضا المرتضی

شـهـنـشاه مُـلک سـیادت کـز او            شده نور حق در جهان بـرمـلا


امام مـبـیـن هـادی جـن و انـس            بـه مـــدحــش بــود آیــۀ انـّـمــا

بـه کــروبـیـان هــادی راه حق            بـه قـدّوسـیـان مـالـک و مـقـتدا

مـنـا از بـهـایـش گـرفـتــه بـهـا            صفـا از صـفـایش گرفـته صفا

صراط الـهـدی جـلـوۀ نور حق            بـه شـرع مـحـمـد بُـوَد رهـنـمـا

به مهرش دل و جان گرفتار کن            که مـهـرش بـود بِـه ز آب بـقـا

الا ای خراسان به خود ناز کن            که داری به خود لولوئی پُر بها

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شاید عـیار دل به خلوص قـدیم نیست            عـقـلم برای درک مقـامت فهـیم نیست

ریزه‌خـور مـرام تو هـستیم گر چه دل            لایـق برای نـوکـری این حـریم نیست


راهــم بــده کـه تـوبـه‌کـنـان بـاز آمـدم            نزد کـریم، هیچ خطایی عـظیم نیست!

افسوس می‌خورد دل بی‌تابِ من، چرا            در خادمی صحن و سرایت سهیم نیست؟

افسوس می‌خورد که چرا چون کبوتران            در سایه‌سارِ گنبد زردت مقـیم نیست؟

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ذکرِ یا ذَالکـَرم که یادَت هست            اِزدِحـامِ حـرم که یـادَت هـست

هِق هِق مـادرم که یادَت هست            این دو چشمِ ترم که یادَت هست


هـر کجـا روزگارِ مـن شده بَـد

بـسـتـه‌ام بــار وُ آمـدم مـشـهــد

حـرم تـو پـنـاهـگـاهِ مـن اسـت            مشهدَت مثلِ کـربلا وَطن است

یا رضا ذکرِ هر رَگِ بدن است            سائِـلَم، صاحِـبَم اَباالحَـسن است

یا اَبَـاالـجـودِ وَ الـکـَرم سلـطان

با تو ایران شده حـرم سـلـطان

تــو بــه ایـرانِ مـا صـفـا دادی            تو به این خـاک جـلـوه‌ها دادی

تو به مـا اذنِ روضـه را دادی            آخـرِ روضـه ... کـربـلا دادی

بــا نـگــاهِ تـو تــا خـدا رفــتــم

هـر شبِ جـمعـه کـربـلا رفـتـم

هر شبِ جمعه با قُعـود وُ قـیام            مـی‌کـنـم شـاهِ عـشـق را اِکـرام

رو به قـبـله به رویِ زانـوهـام            می‌دهـم بَر شهـیـدِ تـشـنه سلام

مُهر وُ امضاء که می‌رسد از طوس

یک شبِ جمعه می‌رسم پابوس

وقــتِ پــابــوسـیِّ امــامِ خـودم            مـی‌گـذارم مَـن احـتـرامِ خـودم

به خدا... پـیـش از سلامِ خودم            از تو گویم...به جایِ نامِ خودم

از تو می‌گـویم‌ اِی پنـاهِ شـرف

در حـریـمِ حسـین وُ شاهِ نجـف

اِی به دستِ تو سـرنـوشت من            از اضـافـه گِـلـَت سِـرشـتِ من

با تو زیـباست رویِ زشتِ من            حَـرمت یـا رضــا بهـشـتِ مـن

یک زیـارت برایِ من بِـنِـویس

ندبه در جمعـه‌هایِ من بِنـِویس

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

روزی که نام عـشق بـازان را نوشتـند            این قوم را مجـنون، تو را لیلا نوشتند
آنـگـاه مُـلـکِ عـاشـقی تـقـسـیـم کردند            این سـرزمین را مـالِ تو آقـا نـوشـتـند


زهرا به هر سویی، سفیری را فرستاد            نام تو را صد شـکـر سـهـم ما نوشـتند
ایران چه کم دارد؟ دیار اهل بیت است            یک سو علی، یک سوی آن زهرا نوشتند
این سرزمین را از همان اول خریـدند            مـدیــون خـانــوادۀ مـوسـی نـوشـتـنــد
با حُبِّ تو هر شیعه‌ای « اثنی عشر» شد            یـعـنی کـنـار نـامـتان « الا » نوشـتـنـد
از بـعـد آنـکـه ضـامـن آهـو شـدی تـو            عــشــاق را آوارۀ صـحــرا نـوشـتــنـد
تا عکـس تو در چـشم های آهـو افـتـاد            در زیر ابـرویش دو تا شـهلا نوشـتـند

تـو سـفـره دار عـالـمی مشکـل گشایی
آقای ما سلـطان علی مـوسی الرضایی

اشکی چکید و باب صحبت با تو وا شد            نـاگـاه دیـدم صحـن تو عـرشِ خـدا شد
آنـقـدر وا کـردی گـره از کــار مــردم            تـا پـنـجـره فــولاد تـو دارالـشـفــا شـد
اصـلاً نـمـی‌دانـم زِ کِـیْ بُـردی دلـم را            اصلاً چـگـونه این دلـم جـای شـمـا شد
یک نیـمه شب افـتاد راهم در حـریمت            دیگـر نـمی‌دانـم که با حـالـم چـه‌ها شد
من اولـین باری که بـوسـیدم ضریحت            از داغـی آن بـوسـه قـلـبـم مـبـتـلا شـد
تــا آمـــدم لـب وا کــنــم آقـــا … آقــا            آمـد نـدا بـرخــیـز حــاجـاتـت روا شـد
پای ضریحت عاشقی با گریه می‌گفت            در این حـرم امضا بـرات کـربـلا شـد

غیراز تو من با هیچ کس کاری ندارم
اصـلاً بــدون تــو خــریــداری نــدارم

تـا روبــروی گــنــبــد تــو ایــســتــادم            دار و نــدارم را هـمــه نــذر تــو دادم
با چـشـم گـریـان راه افـتـادم به سویت            یک لحـظـه دیـدم بر درِ بـاب الجـوادم
اذن دخــولـم اشـک هـای دیــده‌ام شــد            صورت به خاک گـرم صحن تو نهادم
احـسـاس کردم بین آغـوش تو هـسـتـم            مـانـنـد طـفــل گـم شـده از پــا فــتــادم
دلـشـوره‌هـایـم را خــودت آرام کـردی            دسـتـان پُـر مـهـر تو تسـکـین الـفـؤادم
کُـلِّ زیـارت نـامـه‌ام شد عـشـق بـازی            گفـتم: غـلامـم، نوکـرم، من خانه زادم
گـفـتم که یک دنـیا برایت حـرف دارم            اما ببـخـش زین جـمـلـه‌های بی سـوادم

بی قـیـمـتـم امـا گـرفــتــار تـو هـسـتـم
با دست خـالی بر سـر راهـت نـشـستم

آقـا مـنـم مـن، مـرغ بـی بـال و پـر تـو            بـا دسـت خـالی آمـدم در مـحـضـر تو
از دل دعـا کردم که از عـزّت نیـُفـتی            خـالـی نــبـاشـد از گــدا دُور و بـر تـو
سلطان گـدای ریـزه خـور بسـیار دارد            نـامـم شـده جـزوِ سـیـاهی لـشـکـر تـو
روزیِ مـا را از هـمـان اول خــدا داد            دست تـو و دست کـریـمه خـواهـر تـو
دلـــشـــورۀ مـــاه مـــحـــرم دارم آقـــا            چون قـول دادم من به زهـرا مـادر تو
ایـران مـا زان روز شـد وادیِّ گــریـه            کـه آشــنـا گـردیـد بـا چــشــمِ تــر تــو

در سینه ما کوهی از اندوه و غم ریخت
« یابن شبیب » تو دلِ ما را بِهَم ریخت

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

از بـعـد آنـکـه ضـامـن آهـو شـدی تـو            عــشــاق را آوارۀ صـحــرا نـوشـتــنـد

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

گـفـتم که یک دنـیا برایت حـرف دارم            اما ببخشش زین جـمله‌های بی سـوادم

روزیِ مـا را از هـمـان اول خــدا داد            دسـت تـو دست کـریـمـه خـواهـر تـو

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

قطعاً خدا می‌خواست تا جانان تو باشی            تا هـشـتـمـیـن آئـیـنـۀ قـرآن تـو بـاشـی
هرکس تو را دارد یقین اهلِ نجات است            گویا خدا می‌خواست که میزان تو باشی


ای قـبـلـۀ هـفــتـم... امــامِ مـهــربـانـی            بهتر که بر سرهای ما سامان تو باشی
مثلِ کـویری خـشکم و لب تشـنه هـستم            آیـا شـود مـولای من، بـاران تو بـاشی
مـثـلِ رعـیّـت آمــدم بــهــرِ غـــلامــی            حق خواسته تا بر همه سلطان تو باشی
این کـشورِ ما بـیـمه‌ات باشد رضا جان            پـشـت و پـنـاهِ مـردمِ ایـران تـو بـاشـی

جانها فدایِ نامِ زیبایت که عـشق است
دارم سری در زیرِ پاهایت که عشق است

خـاکـی شـدم، بـال و پـرم را قـوّتـی ده            بهرِ سخـن گـفـتن به طبـعـم قـدرتی ده
نزدیک‌تر کـن نوکـرت را بر حـریمت            بـهــر گــدایـیِ درت یـک هــمّـتــی ده
بی‌دست و پـایم، بی‌کـسم، بی‌هـمزبـانم            بـا صـیـقـلـی دادن دلـم را قــیـمـتـی ده
ایـرانـی‌ام از نـسـلِ سـلـمــانِ مـحــمّــد            نسبت به خود مانند سلمان غـیـرتی ده
مـانـند مـومی بـینِ دسـتـانِ تـو هـسـتـم            لطـفـی کن و بر قـلبِ زارم حـالـتی ده
من آبـرویـم را به دسـتِ خـویش بـردم            ای ضـامـنِ بـی آبــروهــا! عــزّتـی ده

شـد قـبـلـۀ من تـا ابــد گـنـبــد طـلایـت
سلطان علی موسی الرضا جانم فدایت

گرچه که از قلبم همه عشق و صفا رفت            با گفتنِ یک یا رضا، جرم و خطا رفت
خـیـلی دلـم گـرم است آقـا بر نـگـاهت            با گـوشۀ چـشـمت تـمامِ غـصّه‌ها رفت
بـا نــامِ زیــبـایـت امــامِ هــشـتــمـیــنـم            دل تا نجف تا محضرِ ایوان طلا رفت
از پـنـجـره فـولادِ تـو دیـدم کـه صـدها            زائـر ز مشـهـد تا حـریـمِ کـربـلا رفت
آقا بهـشتِ ماست این صحن و سرایت            با هر قَدَم در صحنِ تو دل تا خدا رفت

مـن در تـو می‌بـیـنـم عـلی مـرتـضا را
در قـلـب‌ها تـرسـیـم کـردی کـربـلا را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان            سلام رحمت پروردگار حضرت باران

قسم به نان تـنوری خـانه‌ات که همیشه            به دستهای گدا داده است دست شما نان


درست بعد علی و پس از محمد و زهرا            به روی سینۀ تو حک شدست سورۀ انسان

نه دعبل و نه فرزدق نه محتشم و نه مقبل            کسی نداشت بدون نگاه لطف تو دیوان

میان این همه هُدهُد که گوشه گوشۀ صحن است            برای عرض ارادت کجا نشسته سلیمان

فرشـته‌های خدا بعد کـربلا شب جـمعه            به محضر تو شرفیاب میشوند رضا جان

پُر است کل جهان از کمال لطف نگاهت            که با نگاه تو دیگر کسی نمانده پریشان

نم محبت تو جاری است بر روی گونه            که گـاه می‌گـذرد رود از مـیان بـیابـان

شـنیـده‌اند که باز از تو کاظمین بگـیرد
کسی که پیش شما روضۀ حسین بگیرد

به احـتـرام شـمـا ایـسـتـاده‌انـد مـلائـک            در این حرم به خدا مست باده‌اند ملائک

شبـیـه چند کـبـوتر کـنـار سفـرۀ لطفـت            هـمیـشـه در طلـب استـفـاده‌انـد مـلائک

نظر به سادگی‌ات کرده‌اند؛ حضرت سلطان            اگر کـنار شما صاف و ساده‌اند ملائک

مسلَّم است از این مهربانیِ تو که عُمری            اسـیـر رأفـت ایـن خـانـواده‌انـد مـلائک

فرشته‌ای وسط صحن داد میزد و می‌گفت:            به جز شما به کسی دل نداده‌اند ملائک

مسیر مشهد و قم مثل اربعین حسینی ست            که در مسیـر شما بیـن جـاده‌اند ملائک

دخیل بسته به باب الجواد روح الأمین پس            گـدای خـانۀ خـورشـید زاده‌انـد ملائک

شـنیـده‌اند که باز از تو کاظمین بگـیرد
کسی که پیش شما روضۀ حسین بگیرد

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

هَرکس دهـان به مـدحِ شُما باز می‌کند            عـیـسی مسـیح می‌شود، اِعجاز می‌کند
یک بار زائری که به مهمانی‌اَت رسید            هنگـامِ رفـتَـنَـش به جَـنـان ناز می‌کـند


مـرغِ دلـم به شـوقِ زیارت شبانه روز            تـا گـنــبـدِ طـلای تـو پــرواز مـی‌کـنـد

عَلّامه، قَدرِ فَهمِ خودش دَر کلاسِ دَرس            شَـرحی برای وَصفِ تو آغـاز می‌کـند

آئــیــنــۀ تَـــمــامِ جَــمــالِ مُــحَــمَّـــدی
تـنـهـا تـویـی کـه عــالِـمِ آلِ مُـحَــمَّـدی

هر زائری که در حرمت بی ریا نشست            شـانـه بـه شـانـۀ هـمـۀ اَنــبـیـا نـشـست
یک لحظه با نفـس زَدَنش در حریمِ تو            یک عـمـر زائـرِ تو کـنـارِ خدا نشست
با نُسخـۀ تو تا به قـیامت سَلامت است            هر لاعَلاج، تا که به دارُالشَّفاء نشست
دورَش کـنـنـد زآتـش دوزَخ، مَـلائـکـه            آنکَـس که در جـوارِ امامِ رضا نشست

هر مُـدَّعیِ عِـشق، که عـاشق نمی‌شود
هـرکَـس به خـادمیِ تو لایـق نمی‌شـود

از حَـبـسِ سَـردِ فـاصـلـه آزاد می‌شـوم            وقـتـی دَخـیـلِ پـنـجـره فـولاد مـی‌شوم
تو دانـه ریـخـتـی و شُـدم جَـلـدِ بـام تـو            تـنـهـا اسـیــرِ دامِ تـو صـیّـاد مـی‌شـوم
از من خرابتر به حرم زائری که نیست            امـا بـه یـک نـگـاهِ تــو آبــاد مـی‌شـوم
وقـتـی عـلیِ عـالـیِ اَعـلایِ مـن تـویی            من نـیـز در رکـابِ تو مـقـداد می‌شـوم

نـزدِ تـو مـی‌رســیـم زِ دارُالـوِلایــه‌ات
جـایـی نـمی‌رویـم بِـجُـز زیرِ سـایـه‌ات

آقا قـسم به لطـف و کرامـاتِ بی‌حَـدَت            آقــا قــسـم بـه زلـفِ سـیــاهِ مُـجَـعَــدَّت
آقا قـسـم به خـسـته دلانـی که مانـده‌انـد            در آرزوی دیدنِ آن صحـن و مرقَـدَت
ای کـاش مـی‌پَـریـد شـبــیـهِ کـبـوتـران            دلـهـای ما هـمیـشه به اطرافِ گُـنـبَدَت
تنها نه ما به شوقِ حَرَم ضَعف می‌کنیم!            حـتّی بهـشت هـم شده مجـنونِ مشهَدَت

بَـر سَـر درِ حَـریـمِ دلِ مَن نِـوِشـتـه‌انـد
خاکِ مرا زِ خاکِ خُراسان سِرِشـته‌اند

وقتی که نورِ شمسِ جمالت طلوع کرد            پروردگار، خـلـقـتِ ما را شـروع کرد
کـعـبـه زِ بـارگـاهِ شـمـا فـیـض می‌برد            از شوقِ تو، دلم سوی کعبه رُکوع کرد
عـلـمِ تو ارثی اَست زِ دریای عـلم حق            هر عالِمی رسید حضورت، خشوع کرد
کـوهِ اُحُـد شـنـیـد چـو هـم نامِ حـیـدری            یک یاعلی کِشید و به پایت خضوع کرد

هو یا رضا” به نامِ تو “هو یا علی مدد
در خـاک می‌رویم هـمه با “عـلی مدد

ما بـا ولایتِ تو به خورشـیـد می‌رسیم            بـر اوجِ بـی‌نـهـایتِ تـوحـیـد می‌رسـیم
ما با محـبّـتِ تو که گـنـجی بُـوَد به دل            آنجـا که جـبـرئـیـل نـمی‌دیـد می‌رسـیم
مـا بـا عـنـایـتِ تـو به اِحـیـای اَمرتـان            بر آن کـمـالِ ناب که گـفـتـید می‌رسـیم
ما افـتخار، با تو فـقـط کـسب می‌کـنـیم            آری به هر کجا که بخـواهـید می‌رسیم

مـا بـی‌رضـایتِ تـو خـدایی نمی‌شـدیـم
بی‌اذنِ تو که کـرب و بلایی نـمی‌شدیم

تنها به تخت و تاج شما التماسِ ماست            هر شب به آستان تو حمد و سپاسِ ماست
وقـتـی دلـم بـرای حـرم تـنـگ می‌شود            یک یا امام رضاست که رمزِ تماسِ ماست
جـای محـبـتّـت صدفِ سیـنـۀ من است            این هم زِ لطف مادرِ گوهرشناسِ ماست
گرم است پشتِ کـشور ما به حـریم تو            محکم به رَأفتِ تو نظام و اساسِ ماست

ای آبـروی کـشـورِ ایـران، اَبَـاالـحـسن
دستم بگیر، حضرت سلطان، اَبَاالحسن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هر کس که زیر پای بـلـندِ شما نشست            شـانـه بـه شـانـۀ هـمـۀ اَنــبـیـا نـشـست

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

لـبریز عـشق و بـاورم در مشهـد تو            از خـانـه‌ام راحـت ترم در مشهـد تو

مـثـل کـبــوتـرهـای جـلــد آسـمـانـت            قـدری به دنـبـال پَـرم در مـشهـد تـو


خـسـته، شـکـسته، آمـدم پـابـوسی تو            امـا به لطـفـت بهـتـرم در مشهـد تـو

گـرچه امـام مـهـربـانی تـو، اگـر چه            مـن مـایـۀ درد سـرم‌ در مـشـهـد تـو

می‌خـواسـتـم بار دگر دسـتم بگـیری            حـاضـر شـدم با مـادرم در مشهد تو

بیرون مکن، گرچه ز عصیان شرمسارم            خـدمـتگـزارم، نوکـرم، در مشهد تو

از اولیـن روز زیـارت، یاد اشک و            سـخـتـی روز آخــرم در مـشـهـد تـو

در صحـن عشقت هـمنوای اشکهایـم            در مـشهـدیم اما به فـکـر کـربـبـلایم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

مـی‌خـواسـتـم کـه آبـرویـم نــریــزی            حـاضـر شـدم با مـادرم در مشهد تو

بیرون مکن، کاری به کار تو ندارم            خـدمـتگـزارم، نوکـرم، در مشهد تو

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : عفت نظری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

من همانم که شبی گم کرد راه چاره را            روشـنم کن تا نبـیـنم نفـس آتش پاره را

دل سیـاهی کار دسـتم داده اما دلخـوشم            لطف تو وقتی طلا کرده ست سنگ خاره را


در مدارت مشتری‌ها رفت و آمد می کنند            پـرتو لطفت گرفـته دست هر سـیّاره را

بی‌برات کربلا غرق است کشتی‌های من            اشک ها را دیده‌ای یا موج تخته پاره را

زیـر ایـوان طلایت سـالـها مـسـتـأجـرم            گرچه صاحبخانه میخواهی من آواره را

می‌زند هر چهارشنبه نبض من پرپر ولی            صبح رستاخیز من روزی ست که نقاره را

: امتیاز